سه شنبه 90 بهمن 11 :: 12:28 عصر ::نگارنده : موسوی
زیگموند فروید : " این اشتباه است که باور کنیم علم عبارت از چیزی جز اثبات قطعی گزاره نیست ، و ناعادلانه است که این طور علم را بطلبیم . این تقاضا مختص کسانی است که احساس ولع برای کسب قدرت در بعضی از مسائل دارند و نیاز به جایگزین کردن تعلیم و دستور مذهبی با هر چیز دیگری حتی علم . علم نیز بیانیه های خود را دارد شامل توانایی برای انجام کار سازنده با وجود عدم تایید نهایی" ( فروید) زندگینامه فروید : داستان فروید ، مانند بسیاری از داستان ها با دیگران آغاز می شود . با ، دکتر جوزف بروئرBreuer) ، Breuer) و بیماری به نام آنا . آنا بیمار دکتر جوزف بود او پرستاری پدر بیمار خود را برعهده داشت او پس از مرگ پدرش مجموعه ای غیرعادی از مشکلات مانند بی حسی دست و پا ، فلج در برخی از اندامها ، اسپاسم غیر ارادی ، توهمات بصری را تجربه کرد که متخصصین نتوانستند علل جسمی برای این مشکلات پیدا نمایند. بروئر این اختلال را هیستری نامید بود (اکنون به نام اختلال تبدیلی معروف است ) و بعد از یازده سال او و دستیارش ، زیگموند فروید ، کتابی با عنوان هیستری نوشته و نظریه خود را تحت عنوان :" هیستری نتیجه یک تجربه آسیب زا است " بیان نمود. این در حقیقت سرآغاز کار رسمی فروید بود . بیوگرافی : فروید، 6 می 1856 در خانوادهای یهودی در فرایبورگ از مادری 20 ساله و پدری 40 ساله که تاجر پشم بود متولد شد. در 4 سالگی با خانوادهاش به وین رفت. او 83 سال زندگی کرد که 78 سال از آن بجز مسافرتهای مکررش ، در وین گذشت. هنگام تحصیل، فروید از لحاظ مذهب و نژاد خود موجب سرزنش و تحقیر همردیفهایش قرار گرفت و اینها موجب کنارهگیری و انزوای او شد. در 17 سالگی در دانشگاه پزشکی وین نامنویسی کرد و در 1881 در سن بیستوپنج سالگی دکترای خود را دریافت نمود. او بعد از اخذ دکترا به تحقیقات خود در زمینه عصبشناسی ادامه داد و در 1885 متخصص در رشته امراض عصبی شد. بنیانگذار نظریه روانکاوی زیگموند فروید بود. تئوری های او که در زمان خود تکان دهنده بود تأثیر عمیقی بر تعدادی از رشته ها ، از جمله روان شناسی ، جامعه شناسی ، مردم شناسی ، ادبیات و هنر گذاشت . او افراد زیادی را مجذوب خود نمود اما بسیاری از دوستان او من جمله آدلر و یونگ که با برخی از مفاهیم اصلی نظریه اش موافق نبودند از او جداشدند. فروید در زمان جنگ جهانی دوم از وین که به محلی خطرناک برای یهودیان تبدیل شد مهاجرت کرد . چند وقت بعد از آن ، به علت ابتلا به سرطان دهان و فک درگذشت.واژه روانکاوی برای اشاره به بسیاری از جنبه های کار فروید ، از جمله درمان فرویدی و روش پژوهش او بکار می رود . نظریه های او مبتنی بر مشاهداتش و مطالعات موردی او از بیماران شکل گرفته است .
مکتب روانکاوی فروید، به نقش تعارضات ناهشیار در تبیین رفتار و شخصیت فرد تاکید دارد. از دیدگاه زیگموند فروید رفتار انسان از تعارضات ناهشیار که بر اساس دو سائق جنسی و پرخاشگری عمل می کند به وجود میآید و تجربیات گذشته افراد در دوره کودکی بر رفتار آنها در تکانههای ناهشیار در زندگی روزمره ، در رویاها، خاطرات و لغزشهای زبانی تاثیر میگذارد. فروید، دارای تفکر تحولی است. فرض او این است که در رشد انسان پس از 5 سالگی چیز تازهای به وجود نمیآید و واکنشها و تجربههای بعد را باید تکرار گذشته دانست. او در سال 1897 مسیر دیگری در بررسیهای خود آغاز کرد که خود تحلیلی (self analysis) نام گرفت. او بعد از مرگ پدرش دچار آشفتگی و اضطراب شد و همین امر او را بر انگیخت تا به بررسی رویاها و خاطراتش بپردازد. از طریق این تحلیلها چیزی را کشف کرد که خود آن را بزرگترین دستاوردش میدانست؛ "عقده ادیپ" که کودک به دلیل عشق به والد جنس مخالف با والد جنس موافق خود به شدت به رقابت میپردازد او این نظریه را در کتاب تعبیر رویا انتشار داد و تعبیر رویا را شاهراهی به سوی ناهشیار نامید. ذهن هوشیار و ناهشیار : برای بررسی نظریه شخصیت فروید ابتدا باید ساختار ذهن سازمان یافته را از دیدگاه او درک کرد. به گفته فروید ، ذهن را می توان به دو بخش عمده تقسیم کرد :
با توجه به نظریه روانکاوی زیگموند فروید از شخصیت ، شخصیت از سه عنصر تشکیل شده است. این سه عنصر عبارتند از نهاد ، خود و فراخود (وجدان) که در تعامل و ارتباط با یکدیگر رفتار پیچیده انسانی را موجب می گردند.
نهاد تنها جزئی از شخصیت است که از بدو تولد با نوزاد است . این جنبه از شخصیت کاملا ناخودآگاه بوده و شامل رفتارهای غریزی و بدوی می باشد . به گفته فروید ، نهاد منبع تمام انرژی روانی است ، این قسمت از شخصیت با اصل لذت همراه بوده که در تلاش برای ارضاء فوری همه خواسته ها، بی چون و چرا است و در صورت عدم ارضاء فوری اضطراب یا تنش را به همراه خواهد داشت به عنوان مثال ، افزایش گرسنگی یا تشنگی تلاش فوری برای خوردن و نوشیدن تولید می کند. نهاد در ابتدای زندگی نوزاد بسیار مهم و حیاتی است چرا که متضمن سلامتی او می باشد. نهاد غیر منطقی ، خودخواه و لجوج است .از آنجا که ارضا بلافاصله نیازها گاه امکان پذیر نبوده و با واقعیت همخوانی ندارد و یا مخل نظم و قوانین اجتماعی می باشد بنابراین در تلاش برای حل و فصل تنش ایجاد شده توسط اصل لذت از طریق فرایند تفکر اولیه عمل می نماید ، که شامل تشکیل یک تصویر ذهنی از جسم مورد نظر است به عنوان راهی برای ارضاء نیاز . خود: خود مولفه ای از شخصیت است که مسئول برخورد با واقعیت محسوب می گردد . به گفته فروید ، خود تضمین می کند که انگیزه را به شیوه ای قابل قبول در دنیای واقعی ارضا کند .خود تابع هر دو ذهن خودآگاه و ناخودآگاه است . خود بر اساس اصل واقعیت عمل می کند یعنی تلاش برای ارضای تمایلات نهاد در مسیری واقع گرایانه و اجتماعی . اصل واقعیت هزینه ها و مزایای عمل را قبل از تصمیم گیری برای انجام عمل یا ترک آن می سنجد . در بسیاری از موارد ، خود ضربه نهاد را تا ایجاد یک موقعیت مناسب به تاخیر می اندازد. خود قوه اجرایی شخصیت است که کاملا صبورانه با در نظر گرفتن فراخود و بر اساس اصل واقعیت سعی می کند امیال نهاد را ارضا کند . خود نیز گاهی تلاش می کند تا تنش های برآورده نشده را از طریق فرایند ثانویه ، که در آن جستجوی یک شی در دنیای واقعی که منطبق بر تصویر ذهنی ایجاد شده توسط فرآیند اولیه نهاد است تخلیه نماید.
آخرین مولفه شخصیت ، احساس ما از درست و نادرست است. شخصیت اخلاقی جنبه ای از شخصیت است که دارای همه استانداردهای درونی و آرمان های اخلاقی که ما از والدین خود و جامعه بدست آورده ایم می باشد. شخصیت اخلاقی رهنمودی است برای قضاوت. به گفته فروید ، وجدان ما از حدود پنج سالگی شروع به نمود می کند .
الف ) ایده ال های نفسانی که شامل قوانین و استانداردهایی برای انجام رفتارهای خوب می باشد . رفتارهایی که توسط والدین و دیگران تایید می شوند و رعایت این قوانین منجر به احساس غرور و افتخار ، ارزش و دستاورد می گردد.
شخصیت اخلاقی به کمال و رفتار متمدن ما کمک می کند .
تعامل نهاد ، خود و فراخود : با این همه بسیاری از نیروهای رقیب ، ممکن است بین خود ، نهاد و فراخود بوجود آیند. فروید با استفاده از اصطلاح "قدرت خود" به توانای های خود برای عملکرد منطبق بر واقعیت با وجود این نیروهای متعارض اشاره می کند . فرد با قدرت خود خوب قادر است به طور موثر مدیریت این فشارها را برعهده گیرد ، در حالی که کسانی که قدرت خود در آنها بیش از حد یا خیلی کم است می تواند تبدیل به پایه ای برای رفتار نامناسب گردد. فروید معتقد است توازن بین نهاد ، خود و وجدان کلید شخصیت سالم است. جریانهای تفکر : فروید به دو جریان فکر اعتقاد داشت : 1- جریان تفکر اولیه : او معتقد بود جریان تفکر اولیه که از تشخیص واقعیت و تخیل عاجز است در اوان کودکی یعنی زمانی که نهاد کنترل رفتار را دردست دارد دیده می شود این تفکر به تمایل نامحدود به لذت جویی و رضایت خاطر فوری اشاره دارد . 2- جریان تفکر ثانویه : خصوصیت دوران بزرگسالی است ، ارضا خواسته بر اساس واقعیت و قوانین و به تاخیر انداختن ارضا تاز زمان مناسب ، ویژگی این جریان است . غریزه مرگ و زندگی : فروید معتقد بود که انسان ها توسط دو غریزه متناقض مرکزی تحریک می شوند : غریزه زندگی (میل جنسی ، بقا ، گرسنگی ، تشنگی ) و غریزه مرگ (Thanatos) از دید فروید غرایز پایه اندیشه های بشری هستند او به آنها لقب غرایز زندگی داد . این غرایز تداوم زندگی فرد را با برانگیختن انگیزه هایی همچون غذا و آب و حتی انگیزه جنسی تضمین می کنند . از دیدگاه او انرژی غریزه جنسی توسط لیبیدو برانگیخته می شود . غریزه جنسی : فروید ادعا می کند که نقش زن و مرد در جامعه با گسترش روابط جنسی آنها تعیین می شود. کسب شخصیت روانی کامل در زنان و مردان یک نتیجه از مراحل مختلف رشد طبیعی جنسی است. فروید از این ادعا با استفاده از بهترین استدلال ها دفاع می کند .استدلال فروید شامل تجزیه و تحلیل و شرح رشد جنسی از افراد که ظاهرا به شکل گیری نهایی مشخص شخصیت زن و مرد منجر می شود. از دیدگاه فروید ، میل جنسی مهم ترین انگیزه درونی است. در حقیقت ، فروید آن را احساس نیرومندی نه تنها برای بزرگسالان بلکه برای کودکان و حتی نوزادان میدانست . وقتی که او ایده های خود را در مورد روابط جنسی نوزاد به عموم مردم وینی معرفی کرد ، مردم به سختی مسئله میل جنسی در نوزادان را پذیرفتند. فروید اشاره کرد که ، در زمان های مختلف در زندگی ما ، نقاط مختلف ی از بدن به ما بیشترین لذت را میدهد و درحقیقت محرک احساسات جنسی است . فروید بر آن بود که پستان مادر و یا تمرکز شدن بر روی اشیاء مختلف و خاص بیشترین لذت را به نوزاد می دهد ، نوزاد میل شدید برای بردن تقریبا همه چیز از محیط اطراف خود را به درون دهان دارد و کمی بعد در زندگی ، کودک از لذات مقعدی و نگهداری مدفوع و رها کردن آن متمرکز است . در سه یا چهار ، کودک کشف می کند که لمس کردن اندام تناسلی خود لذت عجیبی دارد. و سپس بعد از طی کردن یک مرحله تغییر مکان لذت بخش یه روابط اجتماعی ، در دوره بلوغ جنسی میل به ارضا با جنس مخالف را پیدا میکند . با توجه به نظریه زیگموند فروید ، شخصیت عمدتا در پنج سال اول زندگی پایه گذاری می گردد. نظریه رشد روانی جنسی فروید در 5 سال اول زندگی یکی از بهترین و شناخته شده ترین و بلکه یکی از بحث برانگیز ترین مباحث است. فروید امیدوار بود تا ثابت کند که مدل او معتبر و جهانی است او عقیده داشت که شخصیت از طریق یک سری از مراحل کودکی که در طی آن لذت طلبی در برخی از مناطق محرک احساسات جنسی متمرکز شده است رشد و توسعه می یابد. این انرژی روانی ، و یا میل جنسی ، به عنوان نیروی محرک در پشت رفتار بشری توصیف شده است. در هر مرحله از مراحل رشد شخصیت ، لذت بر یک مکانی خاص متمرکز است . در حقیقت در هر مرحله تعارضهایی رخ می دهد که بایستی به بهترین نحو ممکن حل و فصل شود . اگر این مراحل روانی با موفقیت تمام شد ، نتیجه آن یک شخصیت سالم است. اما اگر بدلایلی مانند عدم ارضا و یا عدم انگیزه برای عبور از مرحله ، ارضا صورت نگیرد ، فرد فیکس شده و در آن مرحله تثبیت رخ می دهد. تثبیت تمرکز مداوم در مراحل اولیه روانی است که تا حل و فصل این مناقشه در این مرحله باقی خواهد ماند . در عقده الکترا که اشاره به حسادت به آلت تناسلی و میل به پدر دیده می شود و یا در عقده ادیپ ( داستان یونانی باستان از ادیپ شاه ، که سهوا پدرش را کشت تا با مادرش ازدواج کند.)که عشق به مادر فزونی می گیرد ، کودک در نهایت به دلیل ماهیت تابو بر میل خود غلبه و آنرا سرکوب می کند . |